
پسر خوش تيپ و زيبايي بود كه دل هر دختري را مي برد.من از او خيلي شنيده بودم.
هم از نجابتش هم از زيباييش,آن روز در راه بر گشت از دبيرستان وقتي در ايستكاه
اتوبوس منتظر اتوبوس بوديم او هم آمد.
دوستانم با ديدن او همه شروع به پچ پچ كردند
دوستم سرش را چسبانده بود در گوشم و مدام از او مي گفت.ببين چه چشمايي داره؟
خداييش همه چي تمومه!هيكلش هم ورزشكاريه!خيلي خودم را نگه داشتم تا به او
توجه نكنم,اما يك آن نگاهم چرخيد و به نگاهش گره خورد.
از شرم زود نگاهم را دزديدم و در دلم استغفار كردم.
دوستم اما مدام زمزمه مي كرد و بي پروا تمام اندام و هيكل و
چهره اش را زير نظر گرفته بود.
وقتي به خانه برگشتم وضو گرفتم و نماز خواندم
تا نگاه پر جاذبه او را فراموش كنم.
سال بعد با ناباوري به خواستگاريم آمد.(من نه ها این داستان درمورد من نیست)
كسي كه نظر به نامحرم را از خوف خدا ترك كند,خداوند به او ايماني عطا مي كند
كه شيريني آن را در قلبش مي يابد.(پيامبر اكرم(ص))
نویسنده : حجاب |
بازدید : 309 |
تاریخ : سه شنبه 9 شهريور 1395 ساعت : 10:37